اول دفتر به نام ایزد دانا
صانع پروردگار حی توانا
سلام ، سرسلسله ی هم کلامی دوستان است
سلام دوستان
شور عشق در سر بود و در تن و جان ، در دل
آمدم از عشق بگویم سخنی اما
*آمد و گفت سعدی ، من هستم این سخن واهِل
ای شاعر گمنام ، بنشین و تَلَمُّذ* کن
پیاده ای هنوز در این صفحه شطرنج
دوستان ارجمندم
با کتابخواری همراه باشید
سفره ، سفره سعدی است
پیشکار این ضیافتیم
خوش آمدید
قرار ما هر شب غزلی از سعدی
به مدتی نامعلوم
واهِل : رها کن ، فعل امر از مصدر هِلیدن
تَلَمُّذ : شاگردی کردن