دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست
آن جا که باید دل به دریا زد همین جاست
متن کامل غزل :
دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست
آن جا که باید دل به دریا زد همین جاست
در من طلوع آبی آن چشم روشن
یاد آور صبح خیال انگیز دریاست
گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آنک چراغانی که در چشم تو برپاست
بیهوده می کوشی که راز عاشقی را
از من بپوشانی که در چشم تو پیداست
ما هر دُوان خاموش خاموشیم ، اما
چشمان ما را در خموشی گفت و گوهاست
دیروزمان را با غروری پوچ کشتیم
امروز هم زان سان ، ولی آینده ما راست
دور از نوازش های دست مهربانت
دستان من در انزوای خویش تنهاست
بگذار دستت راز دستم را بداند
بی هیچ پروایی که دست عشق با ماست
سراینده : زنده یاد حسین منزوی