کد قفل کردن راست کليک

آن جا که باید دل به دریا زد همین جاست

دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست
آن جا که باید دل به دریا زد همین جاست

مرا دریاب ، ای خورشید در چشم تو زندانی !

شود تا ظلمتم از بازی چشمت چراغانی
مرا دریاب ، ای خورشید در چشم تو زندانی !

خوش آن روزی که بینم باغ خشک آرزویم را
به جادوی بهار خنده هایت می شکوفانی

بهار از رشک گل های شکرخند تو خواهد مرد
که تنها بر لب نوش تو می زیبد ، گل افشانی

شراب چشم های تو مرا خواهد گرفت از من
اگر پیمانه ای از آن به چشمانم بنوشانی

یقین دارم که در وصف شکرخندت فرو ماند
سخن ها برلب «سعدی» قلم ها در کف «مانی»

نظر بازی نزیبد از تو با هر کس که می بینی
امید من ! چرا قدر نگاهت را نمی دانی؟

سراینده : زنده یاد حسین منزوی

 

نیزاری با درخت پر از سار

باب دلمی بس که تو رو خوب کشیدن

چشمای تو تهرونو به آشوب کشیدن

باب دلمی بس که دل انگیزه نگاهت

خطاطی ابروتو چه مطلوب کشیدن

دور منو موهای تو نی‌زار کشیدن

نای منو موهای تو بر دار کشیدن

هم موی من و هم قد و بالای تو رعنا

همسایه و همزاد سپیدار کشیدن

از دستِ تو توو سینه‌ی من هلهله برپاست

انگار درختی رو پُر ازسار کشیدن

دستِ منو به موی تو محتاج کشیدن

چشماتو شبیهِ شبِ معراج کشیدن

شیرینی هاشورِ لبت قندِ فریمان

خلخال و خط و خالِ لبت خطه‌ی گیلان

انگار که بابلسرو تا نور کشیدن

شیرازه‌ی چشماتو سیانور کشیدن

از دستِ تو توو سینه‌ی من هلهله برپاست

انگار درختی رو پُر ازسار کشیدن

دستِ منو به موی تو محتاج کشیدن

چشماتو شبیهِ شبِ معراج کشیدن

سراینده : پدرام پاریزی

ترانه باب دلمی توسط محسن چاووشی در آهنگی با همین نام ، از حنجره موسیقی بیرون آمده است